یادداشت های یک خانم مهندس

ساخت وبلاگ
دوشنبه 27 اسفند 1397 ساعت 07:00 یادداشت های یک خانم مهندس...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های یک خانم مهندس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3msengineer7 بازدید : 232 تاريخ : جمعه 9 فروردين 1398 ساعت: 3:46

یکشنبه 4 فروردین 1398 ساعت 00:04 یادداشت های یک خانم مهندس...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های یک خانم مهندس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3msengineer7 بازدید : 216 تاريخ : جمعه 9 فروردين 1398 ساعت: 3:46

سه‌شنبه 6 فروردین 1398 ساعت 11:40 یادداشت های یک خانم مهندس...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های یک خانم مهندس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3msengineer7 بازدید : 210 تاريخ : جمعه 9 فروردين 1398 ساعت: 3:46

پنج‌شنبه 18 بهمن 1397 ساعت 01:00 یادداشت های یک خانم مهندس...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های یک خانم مهندس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3msengineer7 بازدید : 209 تاريخ : يکشنبه 12 اسفند 1397 ساعت: 16:15

سه‌شنبه 23 بهمن 1397 ساعت 14:59 یادداشت های یک خانم مهندس...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های یک خانم مهندس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3msengineer7 بازدید : 220 تاريخ : يکشنبه 12 اسفند 1397 ساعت: 16:15

شنبه 4 اسفند 1397 ساعت 00:15 یادداشت های یک خانم مهندس...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های یک خانم مهندس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3msengineer7 بازدید : 211 تاريخ : يکشنبه 12 اسفند 1397 ساعت: 16:15

تصمیم داشتم کیک درست کنم و با هدیه همسرم رو سرپرایز کنم اما از جایی که هم من، هم همسرم دلمون طاقت نمیاره و سریع لو میدیم شب قبلش بهش گفتم فردا میخوام سورپرایزت کن یادداشت های یک خانم مهندس...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های یک خانم مهندس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3msengineer7 بازدید : 202 تاريخ : جمعه 5 بهمن 1397 ساعت: 2:37

پریشب خونه ی دوستمون دعوت بودیم، یکی دیگه از همکارهامونم که خیلی پسرخوبیه بود، و یکی از فامیل های خودشون که زن و شوهر بودن و این دوستمون خیلی ازشون تعریف میکرد، هم بودن، وارد خونشون که شدیم خانمه بی ح یادداشت های یک خانم مهندس...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های یک خانم مهندس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3msengineer7 بازدید : 224 تاريخ : جمعه 5 بهمن 1397 ساعت: 2:37

امروز صبح تا ظهر را خانه ی مادرم بودم ،صبح قبل از اینکه امیروالا بیدار شود بیدار شدم و زبان میخواندم، مادرم هر از گاهی از زیر پتو که خودش را چسبانده بود به شوفاژ میگفت : "پاشو صبحانه ات را بخور تا پ یادداشت های یک خانم مهندس...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های یک خانم مهندس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3msengineer7 بازدید : 212 تاريخ : جمعه 5 بهمن 1397 ساعت: 2:37

مسابقه هوش برتر تموم شد . ولی اینبار برخلاف دفعات قبل از انرژی مثبت و حال خوب خبری نبود. دلیل اصلی اش هم پسرم بود. به خاطر اینکه شب قبل از مسابقه خانه معلم خوابیدیم و پسرکم خیلی اذیت شد و تا ساعت 1 نصفه شب گریه های بدی داشت. روز مسابقه هم هوا شدیداً آلوده بود ، به حد وحشتناکی . و من از اینکه در این هوا پسرم را با خودم آورده بودم و صبح تا بعد از ظهر توی ماشین بود شدیداً عذاب وجدان داشتم . و چون تمرین زیادی هم نداشتم عملکرد مطلوبی نداشتم و حتی در پایان مسابقه نفهمیدم نفر چندم شدم فقط فهمیدم که حذف شدم... و این آخرین باری بود که در این مسابقه ی پرهیجان و استرس شرکت کردم. فردایش  همسرم  هم حذف شد. ولی برخلاف من راضی بود چون نهایتاً همسر من 3-4 روز برای مسابقه تمرین کرده بود. بعد ازمسابقه ی همسرم من عزم برگشت داشتم و همسرم باید میرفت بیمارستان پیش پدرش. متاسفانه بلیط هواپیما گیرم نیامد و مجبور شدم با اتوبوس برگردم و بدون اغراق از بدترین و سخت ترین مسافرتهایی بود که تا به حال داشتم. در جواب یکی از دوستان که پرسیده بود پخش مسابقه کی هست ؟ بگویم که نمیدانم :)) ولی مسابقه ی عید که از عملکرد خودم راضی هستم روز دوم یا سوم عید پخش خواهد شد.چند روز پیش توی وب لاگ یکی از دوستانم در مورد مسمویت خاصی که با مواد غذایی اتفاق می افتد نوشته ایی خوان یادداشت های یک خانم مهندس...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های یک خانم مهندس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3msengineer7 بازدید : 183 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 15:47